سکاکی
با کمی همت همه چیز امکان پذیر است.در زمان های قدیم شخصی بوده است به نام سکّاکی که شغل او قفل سازی بوده است. نقل می کنند روزی یک قفل بسیار خوب برای حاکم وقت می سازد و‌ نزد حاکم می برد. حاکم از این قفل خیلی خوشش می آید و قفل را چند مرتبه باز و بسته می کند، در همین حین دانشمندی از در وارد می شود. حاکم قفل را زیر تشک خود می گذارد و شروع می کند به صحبت کردن با آن دانشمند. سکّاکی از این عمل خیلی ناراحت می شود و با خودش می گوید: این علم خوب است نه آن علمی که زیر تشک برود. به همین جهت به دنبال کسب علم می رود. جالب اینجا است که تلاش کرد و موفق نشد. روزی از نزدیک آبشاری می گذشت دید که آب روی یک سنگ می چکد و سنگ از اثر آب مقداری سوراخ شده است. با خودش گفت: دل من که دیگر از این سنگ سخت تر نیست. علم هم روانتر از آب نیست. من باید عالم بشوم و بعد از چهل سال درس خواندن با زن و فرزند و عائله و با ذهن و حافظه چهل ساله رسید به جایی که یک کتاب به نام مفتاح العلوم نوشت که چهارده علم تخصّصی در آن وجود دارد. هر کاری شدنی است اگر بخواهیم .