صفا

بسم الله الرٌحمن الرٌحیم --------باصفا باش پادشاهی کن ...

صفا

بسم الله الرٌحمن الرٌحیم --------باصفا باش پادشاهی کن ...

چیز

میر حسین موسوی در مناظره امشب اعلام کرد:


یک چیز در کرج منفجر شد.


جادو، سینما، صهیونیسم



جادو، سینما، صهیونیسم
در گفت‌وگو با استاد سعید مستغاثی، منتقد و کارگردان سینما



این نوشته، مصاحبه‌ای است برگرفته از نشست محققان و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش‏های اسلامی‏صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوییسم و سینما».

با سلام و تشکر از شما که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، امروزه در فیلم‏های بسیار زیادی شاهدیم که به مقوله جادو پرداخته می‏شود. سینمای آمریکا (هالیوود) بیشتر از اروپا به این امر می‏پردازد و شرکت‏های عظیمی ‏چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره‌ای، چون هری‌پاتر و ارباب حلقه‏ها و فیلم‏های ژانر وحشت، بسیار به این امر توجه نشان داده‌اند. اگر ممکن است، تاریخی اجمالی از ارتباط سینما و جادو بیان بفرمایید.

سینما را یک جادو خطاب می کنند و می گویند: سینما، واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت می نمایاند؛ یعنی اساس سینما، جادوست. معروف است که به پرده سینما، پرده جادویی می¬گویند؛ زیرا اولین فیلمهایی که در تاریخ سینما تولید شدند، به نوعی برای مردم حالت جادو را داشتند، این که حالا روی یک پرده¬ای عده‌ای حرکت کنند، حرف بزنند یا حرکاتی انجام دهند،‌ برای مردم، جادو بود و ‌حتی نقل شده که در اولین اکران سینمایی عمومی‏ که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه نشان داده شد، مردم از سالن فرار کردند و فکر کردند قطار می آید و با آنها برخورد می کند!
فیلم ساز دیگری که در سال های اولیه شکل‌گیری سینما، به نام ملیس مشهور شد، فیلم هایش را با نوعی تروکاژ یا حقه‌های سینمایی همراه می‏کرد؛ مثلاً سر کسی در فیلم جدا می‏شد یا کسی از فضا می‏آمد و مردم، این کارها را نوعی جادوگری و اعمال محیرالعقول می‏پنداشتند.
درباره جادوگری در تاریخ سینما، فیلم های متعددی ساخته شده است.‌ در اغلب این فیلم‏ها، طبعا جادوگرها آدم‌های خبیثی هستند؛ چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا، به این صورت بوده است. در فیلم‌هایی که درباره سرخ پوست ها و سیاه پوست ها ساخته شده، به ندرت جادوگرهایی که قابل قبول و خوب باشند، وجود داشته است؛ البته در فیلم‏هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی را می بینیم که می گوید: من جادوگر شرق هستم و در همان فیلم باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام می دهد؛ یعنی جادوگری نمی کند. در سریال های تلویزیونی نیز فیلم های فانتزی یا فیلم‌هایی با مایه های طنز و کمدی وجود داشته که جادوگری را یک کار فانتزی و طنز نشان داده است که نمونه‌های آن سریال افسون‌گر و سریال دختر شاه پریان بوده‌اند. در فیلم هایی مثل دزد بغداد نیز چنین بوده است؛ اما آثار بسیار فراوانی وجود دارند که جادوگران، خبیث، بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهه هشتاد، در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خود جادوگران آدم هایی بد و مرتبط با شیطان تصویر شده‌اند.

اما می‏بینیم که اخیرا فیلم‏هایی چون هری‌پاتر به صحنه تبلیغات جهانی آمده‌اند که در آنها جادوگران، انسان‏های خوبی هستند.

بله، آن چیزی که مورد بحث ماست، ‌جادوییسم در دو دهه اخیر در سینمای جهان است که به نحو خیلی شگفت‌آوری تغییر ماهیت داد؛ یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدم‌های خوبی نشان داده می‏شوند.‌ آدم‌های مثبت، در جبهه جادوگران مثبت قرار می گیرند و آنهایی که جادوگر نیستند، منفی هستند که نمونه اش همین فیلم‌های هری‌پاتر است که جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها، منگل و مشنگ می‌گویند؛ حتی در این قبیل فیلم‏ها هرکس خوی جادوگری ندارد، انسان اصیل و موجود اصیلی محسوب نمی‏شود! قسمت ششم هری‌پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصیل است؛ یعنی کسی که مثلاً مادرش جادوگر نبود و پدرش جادوگر بود و خود هری‌پاتر هم همین است؛ ‌یعنی اصلاً نیمه اصیل محسوب می شود.
این که چرا یکدفعه مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمد و جادوییسم در سینما تغییر جبهه داده است، باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد و این را می شود از دهه های هفتاد هم پی گرفت.
موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است؛ یعنی به اصطلاح امروزی در عصر تعویض هزاره هستیم. تعویض هزاره و ورود به هزاره سوم، موقعیتی است که از دیرباز باور بسیاری از غربی ها، به ویژه اوانجلیستها و برخی پروتستان‏ها بوده که نزدیکی به آخرالزمان است، این، یک بعد موضوع است و بعد دیگر به تجربه ای برمی گردد که غرب پیش از دهه هفتاد و هشتاد داشت؛ در دهه هفتاد و هشتاد، نوعی عصیان گری در غرب وجود داشت به این مفهوم که همه باورها و سنت های جامعه - اعم از خانواده و اخلاق - نفی می شد و عصیان گری بر ضد این بافت های قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می‏آمد. در فیلم های دهه هفتاد، به روشنی این چیزها را می‏بینیم؛ یعنی فراوانند آدم هایی که از خانه بیرون می آیند و بر ضد سنت های اخلاقی جامعه، شورش می‌کنند و روابط سنتی را زیر پا می گذارند. این قبیل چهره‏ها، آدم‌هایی مثبت، فعال و پویا قلمداد می شوند؛ ولی آنهایی که در آن بافت سنتی می مانند، چهره‏هایی منفی هستند. این موضوع در سینمای دهه هفتاد و هشتاد غرب آشکار است.
این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجه فاجعه باری در غرب انجامید که یکی از نتایج آن، سست شدن بنیاد خانواده بود که جامعه غرب را در دهه هشتاد، وارد بحران عظیمی‏ کرد. همین مطلب، جامعه شناسان و سیاستمداران غرب را به تفکر انداخت که چرا چنین اتفاقی روی می‌دهد و جامعه دارد از بین می رود؟ از این رو، نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان و برنامه‌ریزان اجتماع به وجود آمد که خودشان به آن، رجعت دهه نود می‌گویند. این موضوع را از طریق فیلم های سینمایی نیز می توان دید؛ زیرا به نظر عده‌ای از صاحب نظران، سینما، بازتاب بی‌واسطه جامعه است.


آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می‏شوند؟


ادامه مطلب ...

پدر محمد تقی

پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت:« با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. »


منبع:http://mouood.org/content/view/8773/2/